دیدمت مامانی
دیروز برای من روز مهمی بود مامان من دیروز برای اولین بار شکلتو دیدم، تو سونوی قبلی قد یه عدس بودی!!! اصلا معلوم نبودی ولی دیروز دیدمت، سرکوچولوتو، شکمتو، دست و پاتو قربونت برم، تازه تکون میخوردی می پریدی هوا، خانم دکتر که دستگاه سونو رو تکون میداد یا یه کم ضربه میزد تو تکون میخوردی فدات بشم من بابات ماموریت بود و نتونسته بودم باهام بیاد، مامان جون اومد که قبل من دیدتت و گفت ماشالا چه تکونی میخوره آخیییییییییییی بعدم من دیدمت، عسلم، پاهاتو مینداختی هوا از مطب که اومدم بیرون سریع عکستو برای بابا فرستادم، ولی نمی تونست تو رو تشخیص بده، شب که برگشت براش توضیح دادم تازه بابات می گفت چرا ضربه میزدین به شکمت؟ بچم تکون م...