وقتی تو اومدی...

١٠ هفتگي

1394/8/14 19:05
نویسنده : هدا
152 بازدید
اشتراک گذاری

باورم نميشه ١٠ هفتت شده مامان

قيافت خيلي عوض شده، ماشاالله خيلي خواستني و ناز شدي، تو دل همه جا باز مي كني

مهمترين اتفاق تو اين روزا براي مامان افتادن حلقهختنت بود

ما ١٨ مهر ختنت كرديم تو بيمارستان لاله، معمولا بايد حلقه تا دو هفته مي افتاد

ولي حلقه تو نيفتاد كه نيفتاد

من خيلي نگران بودم، هر گريه و بيتابيتو ربط ميدادم به اين موضوع، اعصابم خورد بود حسابي، تا اينكه پنجشنبه صبح ٧ ابان برديمت دكتر ، وقت گرفتيم ولي از اونجايي كه دكتر ديرتر ميومد اومديم خونه كه دوباره برگرديم، همون موقع كه عوضت كردم ديدم نصف حلقه جدا شده

وااااي انگار دنيا رو به مامان داده بودن، رفتيم دكتر و گفت بايد بازت بذاريم اين رطوبت باعث شده دير بيفته هيچي ديگه هي بازت گذاشتم، هي نگران بودم سرما نخوري، خلاصه كه بالاخره دوشنبه ١١ ابان كه ماماني بردت حموم افتاد و خيال من راحت شد.

تو هفته قبل ٤ ابان هم براي اولين بار من و تو خودمون تنهايي رفتيم مهموني، گرچه يه كم تو مهموني خوبت به هم ريخت ولي خوشحال بودم كه اين كارو كرديم

براي اولين بارم شكمت دو روز جمعه و شنبه سي مهر و اول ابان كار نكرد، رفته بوديم كرج خونه مامان عزيز، وقتي برگشتيم خونه يكشنبه دوم ابان كار كرد، انگار اب به اب شده بودي :)) 

اينقدر مشغولتم كه خيلي وقت نمي كنم اينجا بنويسم

دلم ميخواد هر روز از شيرينيهات بنويسم و اينكه چقدر برام عزيزي و چقدر خدا رو ممنونم كه تو رو بهم داده

ولي واقعااااا وقت نميشه

خاله  ساني هم خيلي كمك مامانه و رابطه تو هم باهاش خيلي خوبه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)